پنجره فولاد؛ پناهگاه «امام رئوف» برای دستهای ملهوف
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۷۷۹۶۴
فکر کن دستت را جلوی عالم و آدم دراز کردهای. فکر کن همه دست رد به سینهات زدهاند. فکر کن دری نمانده که به رویت بسته نشده. فکر کن از دار دنیا برای تو فقط این دستها مانده باشد و یک نخ سبز مشکلگشا که آمدهای به «پنجره فولاد» گره بزنی. فکر کن مشهدی. صحن عتیق. روبهروی شاه. جلوی این پنجره چه خبر است؟ این همه قفل.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سنت است. بی هیچ پشتوانهای از منابع دینی. عامیانه، اما مهربان؛ و مگر امامِ رضا را رئوفِ به همین مردم ننامیدهاند؟ و مگر به قول «علامه» از در و دیوار اینجا رأفت نمیبارد؟ و مگر شاه خراسان زودتر از هر کسی پیش دلهای شکسته حاضر نمیشود؟ نخ سبزِ اعتقادِ عامیانه پیرزن را با دلِ شکسته دور یکی از مربعهای طلایی پنجره که سر روی شانه بقیه مربعها گذاشته گره میزنم و عاشقانه گریه میکنم. پیرزن صلوات میفرستد و من به حاجتم فکر میکنم. به آرزویی که مثل کبوترهای سفید حرم قرار است بال دربیاورد و از دل مُشبکهای این پنجره چهار متری به دست امام رئوف برسد. آن هم مثل حاجت همه این دستهایی که در صف انتظارند. ملهوف. چشم به راه. سفید. سیاه. پیر. جوان. خالکوبی شده. لاک خورده. زخمی. شکسته. سوخته. از کار افتاده. آفتاب و مهتاب ندیده و پینه برداشته. اینجا زبان بینالمللی استغاثهی دستها، «آه» است و همه این دستها را «آه» هایشان به اینجا کشانده تا به این پنجره رو به نور گره بخورند و براتشان را از دستان سلطان رئوف طوس بگیرند و خالی نروند.
عاقله مرد عراقی
عاقله مردی چفیه به سر، با محسانی بلند و پلکهایی افتاده، از سرزمین عراق، دست حلقه میکند دور گردن این پنجره. دستهای آفتاب سوختهاش با یک انگشتر فیروزه بزرگ از دامان پنجره فولاد آویزاناند. چشمهایش سرخ و خیس است و حنجرهاش پر از فریاد، اما دستهایش آمدهاند تا کار را تمام کنند! مینشینم زیر پای خادمی که پرِ سبز را روی دستهای بیقرارش میکشد و به نور آفتابی که از زیر انگشتهایش بیرون میزند خیره میشوم. با خودم میگویم چرا دستهایی که حرف میزنند اینقدر جذاباند؟ و سرم پر از جواب میشود که، چون مستغنیاند از هر نوع نیازِ به کلمه! این دستها دیگر لب و دهن نمیخواهند و حتی ملیت و قومیت برای چرخیدنِ زبانشان بیمعناست. این دستها بیآنکه سخنی بگویند شعرند. شعرهایی بلند و پرآوازه از جغرافیای من و مرد عراقی و همهی این آدمهایی که در صفِ التماسایم برای حاجت روا شدنمان.
سر بلند میکنم و میگویم: «سلام علیکم؛ اهلاً و سهلا؛ جایین من العِراق؟» مشتهای قویاش هنوز چنگ زده به دامان پنجره. سلام میکند. شیرین و صمیمی، مثل چای پررنگ موکبهای عمود دوازده! گرم میگیریم به گفتگو و میفهمم سرطان توی تمام شریانهای جانش ریشه زده. زیاد زنده نیست. به قول خودش «شاید سه ماه!» میپرسم: «نگران اهل و عیال نیستی ابو حسین؟» میگوید: «لا!» میپرسم: «اومدی شفا بگیری از علی بن موسی الرضا؟» میگوید: «لا!» میپرسم: «پس این دستها از این پنجره چی میخوان که اون همه راه رو از عراق تا خراسان اومدن؟»
چشمهایش خیستر میشود و گره دستهای چغرش را روی مشبکها محکمتر میکند: «آنی راح اموت بس الرضا (ع) قال: «من زارنی علی بُعد داری و شُطون مزاری، أتیته یوم القیامه فی ثلاث مواطن حتی أخلصته من أهوالها؛ إذا تطایرت الکتب یمیناً و شمالا، و عند الصراط، و عند المیزان.» جای أزوره حته ایزورنی من بعد موتی بویه!»
دستهای بیقرار
پیرزن بی آنکه متوجه باشد مرد عراقی چه میگوید گریه میکند و سر تکان میدهد. دستهای مرد هنوز روی مشبکهاست. پیرزن لقمه نان و پنیر و سبزیاش را بالا میگیرد: «بفرما دخترم. بشین ننه» مینشینم و هنوز سرم پر از تصویر دستهاست. لقمهاش ساده است و خوشمزه؛ درست مثل خودش! به تشکر دستش را فشار میدهم. سرم را میبوسد و میگوید: «حاجی عراقیه چی چی میگفتت؟»
میگویم: «سرطان خون داره. عمرش به دنیا نیست. وقتی پرسیدم برای چی اومده گفت: «من دارم میمیرم، اما امام رضا (ع) فرموده: «هر کسی مزار من رو با وجود دور بودن و سخت بودن راهش، زیارت کنه، روز قیامت در سه جا به زیارتش میام تا از ترسهای اون سه جا رهاش کنم؛ یکی هنگام پخش شدن نامه عملش به دست چپ یا راست، یکی روی پل صراط و یکی در دادگاه عدل الهی.» مرد عراقی گفت: «اومدم زیارتش تا بعدِ مرگم به زیارتم بیاد بابا جان!»
لباس سورمهای
پیرزن از شنیدن غصه قصه مرد، روضه اشک میشود؛ و باز این دستهاست که برای تمنا رو به آسمان روضه میخوانَد. دوباره رو به پنجره سر میچرخانم. رو به آن رازِ بُرنزیِ با روکش طلا! رو به پنجره فولادی که شیفت خادمهایش در حال تعویض است و هنوز رازش برایم برملا نشده. میدوم پشت سر خادم و صدایم را بلند میکنم: «حاج آقا، حاج آقا، یه لحظه میتونم وقتتون رو بگیرم؟» لباس بلند و سورمهای خدمتش مرتب است؛ و چقدر همیشه حسودیام میشود به این مردها! تا میشنود که دنبال راز پنجره فولادم نه نمیگوید.
مینشینیم روی قالیهای صحن عتیق و «حاج رجبعلی کامل» پرده برمیدارد از راز رأفت صاحبِ این پنجره و این خانه؛ از راز آن روز در عهد صفوی! و میگوید: «خیلی سال پیش و وقتی که «شیخ بهایی» مشغول طرحریزی این صحن برای امام رضا (ع) بودن قرار بر این میشه که یکی از درهای حرم هم از جایی باز بشه که الآن همین پنجره فولاد نصبه. ظاهرا این طرح قبول میشه و حتی در رو هم میسازن. شیخ بهایی هم محل نصبش رو تایید میکنه، اما معمار این طرح، شب، خواب میبینه که امام رضا (ع) بهش میفرماد که «در را نصب نکن!»
معمار بنده خدا هم فردا میاد و اعلام میکنه که امام رضا (ع) به خوابم اومده و فرمودن این در رو اینجا نصب نکنید. کسی جدی نمیگیره. میگن خواب بوده. برو و کارای نصب در رو انجام بده. معمار هم مشغول میشه تا اینکه شب دوم باز همون خواب رو میبینه. شیخ بهایی در سفر بوده. معمار به خواب شب دومش هم توجهی نمیکنه، اما خواب شب سوم خیال همه رو رو راحت میکنه که این دیگه یه خواب معمولی نیست!»
آنقدر عاشق
فاصله زیادی با پنجره فولاد ندارم. هنوز برای گره زدن دستها به آن، صف بستهاند. مثل یک شاگرد مؤدب روبهروی حاج آقا مینشینم. آنقدر عاشق است که دست خودش نیست. هر چند دقیقه سر بلند میکند و تصویر ایوان و گنبد طلا را مثل سورمه به چشمهایش میکشد. میپرسم: «حاج آقا، یعنی بقیه، شب سوم، خوابش رو باور کردن؟»
دستی به محاسنش میکشد: «شب سوم آقا امام رضا (ع) در عالم خواب به معمار گوشزد میفرماد که: «اگر این در را در این مکان نصب کنید ما شما را عزل میکنیم.» معمار که بیدار میشه در آمادهست، اما نصبش نمیکنه و میگه: «حتی اگه منو عزل هم کنید این در رو نصب نمیکنم!» همه دلخور میشن. کار رو زمین میمونه تا چند روز بعد که شیخ بهایی از سفرش برمیگرده. ایشون میاد و دلیل نصب نکردن در رو از معمار حرم میپرسه. معمار هم خواب سه شب رو براش تعریف میکنه.
شیخ بهایی که ماجرا رو میشنوه به صورت روی خاک میوفته و با تضرع به حضرت استغاثه میکنه که «یا علی بن موسی الرضا (ع) من رو به خاطر تصمیم اشتباهم ببخش!» در رو نصب نمیکنن و خبر دهن به دهن به گوش نمایندگان تولیت وقت آستان میرسه. میان سراغ شیخ بهایی تا ببینن چرا در رو نصب نکرده که شیخ در جوابشون میگه: «من یه دعا و طلسمی نوشتم و توی طاق دیواری که قرار بود در رو داخلش نصب کنن گذاشتم تا گناهکاران نتونن از این در وارد حرم بشن! اما گویی امام رئوف نمیخواستن کسی رو از درِ خونهشون برونن.» و از همون موقع به جای درِ فولادیای که قرار بود گناهکارا رو راه نده، پنجره فولاد نصب میشه و پناهگاه پناهندگانِ به امام رئوف میشه دخترم.»
امام رئوف
«رئوف». این صیغه مبالغهی دوست داشتنی که به معنای بسیار مهربان است. یک نوع شدت در رحمت. به قول مرحوم «مصطفوی» در کتاب «التحقیق»، «یک نوع لطف و رحمت خالص و شدید که وقوع درد و ناراحتی را برنمیتابد، هر چند آن درد و ناراحتی به مصلحت فرد باشد!» یک دلِ آبی آسمانی. یک نگاه مهربان. یک امامِ رضا که گوشه به گوشه خانهاش ملجأ است و مأوا. یک رئوفی که میگوید اگر به دیدنم آمدی به دیدنت میآیم. یک شاه. یک امامِ رئوف. یک بزرگواری که از شدت رأفتش برای دستگیری دنبال بهانه میگردد! و چه بهانهای زیباتر از پنجره فولاد؟ و چه دلیلی موجهتر از دستهای ملهوف؟ و چه سلطانی رئوفتر از علی بن موسی الرضا (ع) برای صله بخشیدن؟
پیرزن را از دور میبینم. دارد سجاده میاندازد. صدای اذان ظهر همه جاست. کنارش میایستم و با ذوق نگاهم میکند: «اومدی ننه؟ قبول باشه زیارت. راستش درسته منِ پیرزن سواد درست و حسابی ندارم، اما خیلی برات دعا کردم دخترم» سرش را جلوتر میآوَرد و دستم را میگیرد: «گرهاِت شل بود. محکمش کردم. گفتمش یا امامِ رئوف، منو شرمنده این دختر نکن. وعده دادم که گره باز میکنی براش» چشمهایم را میبندم و اشک، بیامان از گوشههایش بیرون میزند: «السلامُ علی الإمام الرئوف. السلام علی الإمام الرئوف.» پیرزن هم سلام میدهد. چشمهایم را باز میکنم. از هجوم اشکها مردمکهایم تار میبینند، اما جلوی دلرُباترین پنجره فولاد دنیا، هنوز پر از ازدحام آهِ دستهای آدمهاست! دلم روشن میشود از دیدنشان. صحنه واقعا باشکوهیست. میتوانید تصور کنید؟ انگار که همه دستها با هم و از پشت این پنجره، امامِ رئوفشان را صدا میزنند و دست رأفت حضرت توی دستهای آنهاست!
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: امام رضا ع پنجره فولاد پنجره فولاد علی بن موسی دست ها شیخ بهایی امام رئوف مرد عراقی امام رضا حاج آقا فکر کن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۷۷۹۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
لزوم الصاق پیوستهای فرهنگی و امنیتی در طرح تفصیلی شهری
به گزارش خبرنگار مهر، سیدهادی مصطفوی شامگاه چهارشنبه در جمع خبرنگاران در خصوص تشریح جرم شناسی در طرح جامع شهری، عنوان کرد: یکی از موضوعات در حوزه پیشگیری، بحث محلات بیدفاع است؛ برای مثال در بحث نورپردازی زمانی که معبر یا پارکی از لحاظ نورپردازی ضعیف باشد آن محل مستعد وقوع بزه سرقت و سایر جرایم میگردد.
وی افزود: در صورت بروز یک جرم باید سریعترین اقدامات در جهت تصحیح فرآیندهای منجر به وقوع آن صورت پذیرد و طبق «نظریه پنجرههای شکسته» وقوع جرم مانند شکستن پنجره در یک محیط است و در صورتی که اقدامی درخصوص تعویض پنجره شکسته صورت نگیرد، سایر پنجرهها نیز مستعد شکستن میشوند.
سرپرست معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری کل استان همدان با اشاره به طرح شهرسازی و طرح جامع شهری، گفت: یکی از مسائل و آسیبها این است که در تثبیت طرح جامع در کمیسیون ماده ۵، نظر مجموعه قضائی و انتظامی کسب نمیشود و یا در منطقهای احداثِ واحدهای مسکونی دو طبقه مصوب میشود اما بعد از آن پروانه ساختِ واحدِ چند طبقه صادر میشود.
مصطفوی ابراز کرد: در حالی که در طرح اولیه مستحدثات با توجه به کوچه ۶ یا ۸ متری لحاظ گردیده بوده که تغییرات بعدی منجر به تراکم جمعیتی و تعارض منافع میشود و این مسئله خود زمینهساز بروز جرایم گوناگونی میشود.
وی با اشاره به اینکه طرح جامع همدان به تصویب رسیده و ما قرار نیست آن را تغییر دهیم، عنوان کرد: در طرح تفصیلی لازم است، پیوستهای فرهنگی، انتظامی و امنیتی رعایت شود؛ لذا هدف کنونی این است که آسیبشناسیهای لازم صورت پذیرد و نظر نیروی انتظامی در خصوص شناساییهای صورت گرفته از سوی این نهاد درخصوص جرایم شایع در هر منطقه استفاده شود، تا در طرح تفصیلی اقدامات مناسبی در جهت کاهش چالشهای هرمنطقه انجام پذیرد.
سرپرست معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری کل استان همدان بیان کرد: با یک نگاه جرمشناسانه و فنی باید دید در یک منطقه که قرار است طرح تفصیلی و جامع انجام شود، قرار است رفاه را برای شهروندان و ساکنان آن منطقه به ارمغان بیاورد؟ یا اینکه منجر به مشکلات و تعارض منافع شود؟ از همه مهمتر باید به پیوستهای فرهنگی مورد تأکید رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) توجه شود.
مصطفوی عنوان کرد: اساساً در برخی از مناطق همدان طرح جامع و تفصیلی انجام نشده و در این مناطق براساس همین کمبودها و نقصانها نرخ جرایم بالا است.
وی گفت: دستگاه قضائی و انتظامی این آمادگی را دارد که نقطه نظرات خود را در طرح فوق در جلساتی که با این موضوع برگزار میشود اعلام دارد تا کار به صورت بهتری پیش برود.
در ادامه جلسه نمایندگان مسکن و شهرسازی به توضیح طرح جامع و تفصیلی پرداختند و نمایندگان نیروی انتظامی نیز جرایم و آسیبهای شناسایی شده در هر منطقه را بصورت نقطهای تشریح کردند.
کد خبر 6094803